::آس مــوزیــک::

دانلود جدیدترین آهنگ ها , فیلم ها و موزیک ویدیو

::آس مــوزیــک::

دانلود جدیدترین آهنگ ها , فیلم ها و موزیک ویدیو

a verbal confrontation between Bemani & golrooei

ماجرای سریال های درگیری لفظی دو ترانه سرای ایرانی روزبه بمانی و یغما گلروئی
( به طور مفصل و کامل )






در شماره 55 ماهنامه "نسیم هراز" با سه نفر ( نیلوفر لاری پور، احسان سلطانی، یغما گلرویی) در رابطه با نقد ترانه های "دنیای این روزای من" ( ترانه های روزبه بمانی و صدای داریوش اقبالی ) مصاحبه ای صورت می گیره که متن حرف های یغما گلرویی به این شرح هست :

یغما گلرویی**از من خواسته شده یادداشتی بنویسم درمورد همکاری دوستِ ترانه‌سرایم روزبه بمانی، با خواننده‌ای که آثارش بخش بزرگی از حافظه شنیداری چند نسل را شامل می‌شود. به شخصه معتقدم که این همکاری اتفاق مبارکی بود. هم برای روزبه و هم برای آن خواننده اسمش را نبر! روزبه توانسته در آلبومی مستقل با یکی از بزرگان موسیقی مردمی (که همکاری با او از آرزوهای اغلب ترانه‌نویسان است) کار کند و طرف دوم هم بعد از چند آلبوم کج‌دار و مریز (که اغلب دو سه ترانه‌ به قوت کارهای قدیمی خود او داشتند) آلبومی با حال و هوایی همه فهم‌تر و یکدست‌تر و البته با هدف گرفتن مخاطبانی جوانتر و بی‌دغدغه‌تر بیرون داده که بیشتر به یک خستگی در کردن می‌ماند و نفس تازه کردن. پنداری در راه درنوشتن یک کوه، استراحتی بکنی و دقیقه‌ای گل روییده از صخره را ببویی و از یاد ببری خستگی‌ات را، و دوباره راهی شوی.ترانه‌های این آلبوم متاسفانه از آثار درخشان روزبه نیستند. او وقتی در ترانه‌هایش سراغ موضوعات اجتماعی می‌رود درخشان است. وقتی ترانه‌های جنگ را می‌گوید، وقتی کاری مثل شطرنج را می‌نویسد و تعابیر و تصاویری را خلق می‌کند که در یک کلام ستایش‌آمیزند. آن ترانه‌ها که به فیلمنامه می‌مانند، با میزانسن‌ و سکانس‌بندی درست و حساب شده. با ساخت وساز و پازل‌چینی. آن‌ها آثار درخشان روزبه بمانی هستند و دریغا که در این آلبوم به کار گرفته نشده‌اند. ترانه‌های این آلبوم به دویدن و جانانه دویدن در راهی می‌ماند که سرفرازها و زاکاریان‌ها آن را کوبیده‌اند. یعنی راه تازه‌ و سبک تازه‌ای در کار نیست. همان چارچوب‌ها و همان زندانی شدن‌ها در مدار منِ مانده و توی رفته؛ گیرم با تعابیر و تصاویری امروزی‌تر. نزدیک‌تر به زبان روز و خلاقانه‌تر اما مسیر همان مسیر است که سه دهه پیش سرفراز آن را درنوشته بود:من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونیاین دیگه یه التماسه، من می‌خوام بیای بمونیچرخه این من و تو اما به چشم برهم زدنی به تکرار می‌رسد و رسیده است ازهمین اکنون. گواه این حرف، آلبوم متاخر خشایار اعتمادی که این تکرار در اشعار روزبه را درشت‌تر نشان می‌دهد و من و تو را که از آن بگیری فرومی‌پاشد و درهم می‌ریزد. روزبه اگر زرنگ باشد به راهی که خود ساخته و خود آفریده برمی‌گردد. سراغ همان ترانه‌های ناب می‌رود که گرچه به اجرا رساندنشان سخت است اما می‌توانند کارنامه مستقل او را شکل دهند. شک ندارم روزبه واقعی با اجرای آن نوع ترانه‌ها شناخته می‌شود.موضوع دیگر نحوه این همکاری است که بنا بر گفته‌های خود خواننده در مصاحبه‌های ماهواره‌ای (البته ما نداریم و در خانه همسایه دیده‌ایم!) تقدیم ترانه، آهنگ، تنظیم، ضبط، میکس و مسترینگ مجانی به خواننده بزرگ و پیشکسوت بوده است. ماجرا این است که خواننده به همان دلیل پیشکسوتی، باید اتفاقا بیشتر خرج آلبومش کند. باید چندبرابر خوانندگان نوپا هزینه کند تا تشویقی باشد برای تازه آمده‌های ترانه و موسیقی که بدانند بزرگ‌ترها قدر آثارشان را (گیرم از جنبه مادی) می‌دانند. این نوع همکاری ایجاد توقع می‌کند برای دیگر خوانندگان سن و سال‌دار آن‌ور آب و حالا تا بحث مساله مالی پیش می‌آید این آلبوم را مثال می‌زنند که فلانی مجانی آلبوم تهیه می‌کند و توقع مفت بودن دارند از آهنگساز و ترانه‌نویس. توقع مفت بودن و کوفت نبودن و شگفتا که این آلبوم کوفت هم نبود. آلبومی بود با استاندارد قابل قبول ترانه و ملودی و مخاطبان زیادی هم دست و پا کرد اما مجانی بودنش بخش بزرگی از ارزش آن را مخدوش کرد. گیرم انتشار این آلبوم، در کارهای داخلی قیمت ترانه‌سرا و آهنگساز را یکدفعه بالا برده اما کولی دادن به اهالی آن‌سو (که در سراشیبی بازنشستگی و الوداع قرار دارند) و کولی گرفتن از اهالی این‌سو (که آینده موسیقی مردمی به آثار آنان بستگی خواهد داشت) اشتباه است. بازارگرمی هم اگر باشد دست کم گرفتن خود و آثار خود است و ای کاش نحوه این همکاری به گونه‌ای دیگر اتفاق افتاده بود.کف زدن ساده‌ترین کار دنیاست. در این ماه‌ها برای روزبه زیاد هورا کشیده‌اند و امیدوارم حرف‌های مرا در هیاهوی این همه هورا بشنود. آن‌قدر مرا می‌شناسد که بداند از این نوشته غرض و مرضی ندارم و اگر برایم اهمیت نداشت و دوستش نداشتم مثل آثار بی‌شمار دیگری که هر هفته منتشر می‌شوند و به بی‌تفاوتی از کنارشان می‌گذرم، از کنار این آلبوم هم می‌گذشتم. او هنوز جوان است. فرصت بسیار دارد. کم اشتباه‌تر از بسیاری از ما (از جمله خود من) بوده. می‌تواند خود را پیدا کند. می‌تواند به یکی از معتبر‌ترین ترانه‌سرایان این دهه بدل شود اگر خود را بشناسد. اگر قدر خود را بداند، اگر به سری‌دوزی نیفتد و گول کف زدن‌ها را نخورد.

پاسخ روزبه بمانی به این بیانیه

آقای گلرویی صدای شما را هم شنیدم

 

در شماره 55 (دو شماره قبل ) در صفحات مربوط به نقد ترانه‌های آلبوم «دنیای این روزای من» در پاسخ به یادداشتی از دوست ترانه‌سرایم یغما گلرویی، جوابیه‌ای برای مسئول صفحه موسیقی این ماهنامه ارسال کردم که این نشریه در راستای احترام به قانون مطبوعات از چاپ آن در شماره پیشین‌اش خودداری کرد و در عوض درست در همان شماره به صورت کاملاً اتفاقی! مجدداً با همین دوست ترانه‌سرا گفت‌وگویی انجام شد تا ایشان تحت عنوان وظیفه و رسالت صنفی دوباره بر دروغ‌هایی که در یادداشت مذکور آورده بود تاکید کند که البته این‌ها همه شاید دلیلی بر آن باشد که بحمدالله همه چیز در فضای این نشریه بسیار دوستانه است!

چه در شماره پیشین، چه در این شماره، آنچه مرا به نوشتن یک جوابیه ترغیب کرد نه صرفاً پاسخ دادن به یک دروغ بلکه پرداختن به دروغ‌پردازی در میان اهالی صنفی است که خود را سخنگوی بخشی از تفکر جامعه می‌دانند. صنفی هم فرهنگی هم هنری که بیرون و درون ترانه‌هایش علیه دروغ و دروغگو در هر صنف و هر منصبی شعار سر می‌دهد. وگرنه آنچه این‌روزها زیاد می‌شنویم دروغ است.

اگر در دل چنین اصنافی که لااقل بخشی از رسالت حرفه‌ای خود را ساختن فرهنگ رفتاری و عمومی جامعه می‌داند دروغ و تهمت آن‌هم به اهالی همان صنف تا این حد تبدیل به ارزش و شاخص حرفه‌ای شده باشد دیگر وای به حال بخش‌های غیر فرهنگی جامعه.

 

لطیفه‌ای به نام نقد

 

نقد تخصصی ترانه‌های یک آلبوم غیرمجاز (به تعبیر دوستان ارزشی) آن‌هم در نشریه‌ای غیرتخصصی در حوزه ادبیات از آن دست اتفاق‌هایی است که دیر به دیر در عرصه مطبوعات شاهد آن هستیم که ای کاش از این فرصت بهتر از این به نفع ترانه و ترانه‌سرایی این روزگار استفاده می‌شد.

در باب آنچه به اسم نقد ترانه‌های این آلبوم در دو شماره قبل این مجله آمده صحبتی ندارم چرا که حرف زدن جدی درباره یک شوخی مانند تحلیل منطقی یک لطیفه است، نقدی که استنادش در اشتباه فاحش و غیر قابل بخشش زبانی در ترانه اول آلبوم به واژه‌ای است (مرا) که اصلاً در ترانه وجود ندارد، یا اینکه می‌گوید مثلاً چرا ترانه اول فقط عاشقانه است و مثل ترانه (تمنای) اردلان سرفراز عارفانه نیست! مثل این است که از کسی که تراژدی ساخته بپرسی چرا اثرت مثل اثر فلانی کمدی نیست؟!

اساساً پرداختن به چنین نوشته‌ای را که نویسنده‌اش حتی هنوز اثر مورد نقدش را درست نشنیده و آنچه به اسم نقد آورده بیشتر نقد مولف است تا اثر، بی‌احترامی به مخاطب ترانه می‌دانم. البته تعجب من بیشتر از انتشار چنین نوشته‌ای در این ماهنامه بود که مسئول صفحه موسیقی به عنوان توضیحی قانع‌کننده دلیلش را ایجاد فضای چندصدایی در مجله اعلام کرد.

اما آن‌گونه که پیشتر گفتم آنچه انگیزه این نوشته شد، یادداشت دوست ترانه‌سرایم یغما گلرویی و متعاقب آن گفت‌وگوی هفته بعدش با این مجله بود.

مطالبی که بیش از پیش نشان می‌دهد در فضای امروز ترانه و موسیقی ما چه می‌گذرد.

 

نقد درخواستی

 

از دوست من خواسته شده مطلبی بنویسد در باب ترانه‌های آلبوم «دنیای این روزای من». این‌که از او خواسته‌اند این‌گونه بنویسد یا خودش خواسته مهم نیست. مهم پرداختن به دروغی است که پیش از این دوستان دیگر ما در جلسات‌شان در جهت تخریب این آلبوم آن‌را زمزمه می‌کردند و ایشان در ماهنامه آن‌را رسانه‌ای کرد و البته نکات دیگری که به آنها اشاره خواهم کرد.

یادداشت با تشریح حال و هوای آلبوم که نویسنده آن‌را به خستگی درکردن در راه رسیدن به کوهی تشبیه می‌کند شروع می‌شود. ایشان ترانه‌های این آلبوم را پائین‌تر از ترانه‌های اجتماعی و حوزه جنگ من می‌داند، خب این هم نظری‌ست، اما جالب مثالی‌ست که بر این مدعا می‌آورند،آن‌هم نام بردن از ترانه‌ای‌ست که نه حتی خواننده‌اش از من به عنوان ترانه‌سرایش در جایی نام برده. این‌که چرا به جای یکی از آن همه ترانه اجتماعی که دوست من از آنها به عنوان نقطه توانایی و تمایز من در این عرصه یاد می‌کند به یکباره این ترانه را مثال می‌زند شاید تنها دلیلش یادآوری و رفع شک و شائبه برای آن دسته از دوستانی باشد که احیاناً هنوز ترانه‌سرای این کار را نمی‌شناسند وگرنه پرواضح است که هیچ غرضی در کار نیست و این مثال کاملاً اتفاقی است!

ایشان ترانه‌های این آلبوم را تعبیر به جانانه دویدن من در مسیری می‌کند که سرفرازها و زاکاریان‌ها آن‌را کوبیده‌اند. در این مسیر یا جنتی‌ها و قنبری‌ها را راهی نیست یا دوست من آنها را راه نمی‌دهد که البته باید ایراد را از جنتی‌ها و قنبری‌ها دانست وگرنه آنگونه که ایشان بعدتر بر آن تاکید می‌کند این نوشته هیچ غرضی را دنبال نمی‌کند. دوست من ترانه‌های این آلبوم را در مسیری می‌داند که سه دهه پیش سرفراز آنها را نوشته: من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی...

به‌راستی ترانه‌های این آلبوم نمونه امروزی‌تر این ترانه است؟‌ای کاش لااقل مثال بهتری از آقای سرفراز یا خانم زاکاریان که هنوز با ایشان دچار مشکل نشده‌اند به میان می‌آمد که ترانه‌های بسیار بهتر از نمونه یادشده دارند؛ همانطور که جنتی و قنبری دارند.

دوست ترانه‌سرای من نظر جالب دیگری در رابطه با ترانه‌های این آلبوم دارد که آنها را در چارچوب همان زندانی شدن‌ها در مدار «من» مانده و «تو»ی رفته می‌داند که اگر من و تو را از آن بگیری از هم می‌پاشد.

من یک سوال دارم؛ به جز رسانه ملی که در نماهنگ‌هایش عشق را رابطه‌ای میان زنبور و گل با پرنده و شاخه یا باد و جنگل تصویر می‌کند شما کجا سراغ دارید که عشق بیرون از یک رابطه میان یک «من» و یک «تو» تصویر شود؟ مگر نه این است که عشق کیفیتی است که درون یک رابطه تعریف می‌شود؟ و دیگر اینکه آیا واقعاً تمام ترانه‌های این آلبوم بر مدار «من» مانده و «تو» رفته است؟مثلاً ترانه قیصر چگونه در این مدار جای می‌گیرد؟ بگذریم........

 

غرض اصلی

 

تا اینجا هر آنچه خوانده‌ایم صرفاً بستر و بهانه‌ای بود تا دوست ترانه‌سرای من غرض اصلی از نوشته‌اش را بگوید که در مصاحبه‌ای ماهواره‌ای آن‌هم در خانه همسایه‌شان دیده، تاکید می‌کنم خودش دیده که خواننده این آلبوم تک‌تک مراحل این آلبوم اعم از ترانه، ملودی، تنظیم، میکس و مسترینگ را برشمرده و سپس اعلام کرده تمام این‌ها مجانی و به صورت هدیه در اختیارش قرار گرفته.

من سوال می‌کنم آیا واقعاً خواننده‌ای که به قول خود ایشان آثارش بخش بزرگی از حافظه شنیداری چند نسل را شامل می‌شود سرسوزنی هوش ندارد که حتی اگر بنابر شنیده‌های دروغ ایشان دستمزد عوامل این آلبوم را نداده بود لااقل آن‌را مقابل دوربین نگوید؟ البته عکسش زیاد اتفاق افتاده که خوانندگانی دستمزد ندهند و در مصاحبه‌های‌شان بگویند دادیم که اتفاقاً دوست ترانه‌سرای من این خوانندگان را خیلی خوب می‌شناسد. جالب‌تر اینست که در عصر اینترنت و ارتباطات که همه چیز قابل دستیابی است از دوستانی که چنین مصاحبه‌ای را دیدند و بعضی‌هاشان حتی مدعی هستند مصاحبه را دارند هیچ‌کس حاضر نیست برای اثبات ادعایش آنرا نشان بدهد! و بعد ایشان به استناد همین مصاحبه خیالی می‌فرمایند که این کار بخش بزرگی از ارزش‌های این آلبوم را مخدوش کرده و ........

 

آیین دشمنی

 

آقای گلرویی تا آنجا که یادم هست ادبیات ما با هم از جنس تعابیری که شما در یادداشت و گفت‌وگویتان از آنها استفاده کردید مثل کولی دادن و کولی گرفتن و بازارگرمی نبوده. من نمی‌دانم پس از شنیدن این آلبوم بر شما و دوستانی که این دروغ‌ها را برای شما زمزمه کردند چه گذشته که تا این حد برافروخته شدید و آنچه که آنها درگوشی می‌گفتند را شما مکتوب کردید.

شما در شماره قبل بهانه مطرح کردن این دروغ را حمایت از صنف‌تان و مقابله با توهین به این حرفه عنوان کردید. من از شما چند سوال دارم؛ اول اینکه شما از کدام صنف صحبت می‌کنید؟ همان صنفی که چندی قبل یک‌شبه خواب‌نما شدید و در یادداشتی مانند آنچه برای من نوشتید به تک‌تک قدیمی‌هایش توهین کردید، یا صنفی که در گفت‌وگوی‌تان خود را از جنس اهالی‌اش نمی‌دانید که شب و روز پای اینترنت در حال ایمیل کردن و فکس کردن ترانه‌هایشان برای خوانندگان هستند؟ شما دقیقاً کدام صنف را می‌گویید؟ این‌را می‌دانم که شما چون شکرخدا کتاب ترانه زیاد دارید نیازی برای فکس و ایمیل کردن ترانه‌هایتان ندارید اما من از شما سوال می‌کنم: شما تا به حال برای هیچ خواننده‌ای ترانه نفرستادید؟ یعنی تمام ترانه‌های شما بی‌واسطه به قلب خوانندگان‌تان الهام شده؟ واقعاً شما فکر می‌کنید که از میان اهالی همین صنف مورد حمایت‌تان هیچ‌کس نمی‌داند که من و شما و بقیه چگونه و از کجا شروع کردیم و به کجا رسیدیم. شما خودتان سال‌هاست در مظان همان اتهامی هستید که امروز با صدای بلند دیگران را به آن متهم می‌کنید. شما در پاسخ به این سوال که اگر این کار بد است خودتان چرا از سیاوش قمیشی دستمزد نگرفتید می‌گویید از همان اول گرفتید چون آن خواننده حرفه‌ای است و قواعد بازی را بلد است. جداً؟ گرفتید؟ فقط به این استناد که شما می‌گوئید گرفتید پس گرفتید؟ و من به خاطر مصاحبه‌ای که برایتان تعریف کرده‌اند دستمزد نگرفتم، پس نگرفتم؟ شما با همین استنادها می‌خواهید از حقوق این صنف دفاع کنید؟ این‌گونه که هر کس با شما کار کند حرفه‌ای است و قواعد بازی را بلد است و هر کس با هم‌صنفان‌تان کار کند حتی اگر سابقه کاری‌اش از سن شما بیشتر باشد غیرحرفه‌ای است و قواعد بازی را بلد نیست. شما که خود را سخنگوی این صنف می‌دانید و صیانت از آبروی این صنف و مقابله با توهین به این حرفه را از وظایف اولای خود می‌نامید چرا زمانی که شهیار قنبری یکی ار اهالی همین صنف در برنامه‌های متعدد ماهواره‌ای شما را با دلیل، متهم به سرقت ادبی از ترانه‌هایش و به بهانه شما هم‌نسلان ترانه‌سرای‌تان را دزد و مقلد خطاب می‌کرد به فکر آبروی این صنف نبودید؟ شاید هم آن‌زمان همسایه‌تان هنوز ماهواره نداشت که در خانه‌اش ببیند یا اصلاً اینها را توهین به صنف‌تان تلقی نمی‌کردید؟ یا چرا وقتی پیشکسوت دیگری از این صنف شما را به نپرداختن حق و حقوق کتاب مصاحبه و ترانه‌هایش که شما آن‌را جمع‌آوری کرده بودید متهم می‌کند خبری از یادداشت و حمایت از این صنف نیست؟ مگر این‌ها هم‌صنفان شما نیستند؟ دوست من شما کلاً گزینه خوبی برای منع رطب خوردن نبوده و نیستید، شما مصاحبه‌ای را که با استناد به آن تمام ارزش‌های آلبوم «دنیای این روزای من» را مخدوش می‌دانید ندیده‌اید، فقط آن‌طور که به دوست مشترکی گفته‌اید از دوستان شنیده‌اید. آنها هم ندیده‌اند چون اصلاً چنین مصاحبه‌ای وجود ندارد. این‌ها همان دوستانی هستند که پس از همکاری شما در چندین آلبوم با همان خواننده‌ای که شما می‌گویید قواعد بازی را خوب بلد است بارها و بارها گفتند که از خود این خواننده شنیده‌اند که بابت همکاری به عوامل آلبومش نه ریالی نه سنتی به کسی داده و نه می‌دهد. شاید اگر ما هم آن روز قرار بود بر اساس شنیده‌های‌مان به وظیفه صنفی و رسا‌نه‌ای امروز شما عمل کنیم باید مانند شما یادداشتی منتشر می‌کردیم تا بساط این کولی دادن به آن سوی آبی‌ها و به تبع آن بازارگرمی و کولی گرفتن از این سوی آبی‌ها از همان روزگار جمع می‌شد. اما این‌ها صرفاً شنیده‌های ماست. شما در یادداشت‌تان مرا جوان خطاب کرده‌اید که شکرخدا هنوز هستم و البته گفته‌اید که بسیار کم‌اشتباه‌تر از بسیاری از دوستان از جمله خود شما بوده‌ام، اما شما هنوز دارید اشتباه می‌کنید. اگر جنجال‌پردازی و حاشیه‌سازی را بخشی از شروشور جوانی بدانیم شما هم هنوز جوانید اما دروغ گفتن و تهمت زدن جوانی کردن نیست.

اگر هدف شما از آنچه نوشتید ساختن حاشیه‌ای برای دیده شدن در این دوران رکود یا گرفتن پاسخی از من بود که شما بردید، در غیر این‌صورت به واسطه از دست دادن یک دوست هر دو باختیم. برای دوست نبودن نیازی به دشمنی کردن نیست، هر چند که معتقدم دشمنی هم خود آیینی دارد که شما و خیلی از دوستان هم‌صنف‌تان حتی آن‌را رعایت نمی‌کنید.

آقای گلرویی در میان این همه هیاهو و کینه و تنگ‌نظری صدای شما را هم شنیدم. شما اعتقاد دارید در آنچه نوشتید نه غرضی دارید نه مرضی، اما اگر نام بردن از ترانه‌ای که لااقل شما خوب می‌دانید که نباید آن‌را مثال بزنید و می‌زنید با پرداختن به دروغی که زاییده فکرهای بیمار بسیاری از هم‌صنفان‌مان است نه از سر غرض است نه مرض پس به راستی از چیست؟ شما درست می‌گویید. ساده‌ترین کار دنیا کف زدن است اما در جامعه ما ساده‌تر از آن‌هم هست: دروغ گفتن. به دوروبر خود نگاه کنید.




بیانیه ی دوم یغما گلروئی

بفرمایید قهرمان شیرجه شوید! آقای بمانی!


در شماره پنجاه و هفتم ماه نامه نسیم مطلبی از آقای روزبه بمانی منتشر شده بود با عنوان (( آقای گلرویی صدای شما را هم شنیدیم )) که در نگاه اول آدم را یاد عبارت (( صدای انقلاب شما را شنیدیم )) در سخنرانی آخر شاه قبل از فرار از ایران می انداخت.و در آن ایشان خرده گرفته بودند یه مطلبی که من در دو شماره قبل همان نشریه درباره ترانه هایشان در آلبوم (( دنیای این روزای من )) نوشته بودم و جوابیه ای صادر فرموده بودند که با خواندنش مطمئن شدم چیزی بابت آن آلبوم نگرفته اند چون جای آوردن دلیل و منطق و احیانن مدرک؛ پیکان اتهام را سمت من برگردانده بودند و این روزهای ممنوع الکاری فرصتی دوباره به دستم داد برای بازگو کردن نکاتی که پنداری دوست خود شیفته من؛نیاز به یاد آوردنشان دارد.

 

اول اینکه دوست خبرچینمان اشتباه به عرض ایشان رسانده و مصاحبه خواننده آلبوم (داریوش اقبالی) را من به چشم خود دیده ام که در آن فرمودند : (( من این آلبوم را از بچه های ایران هدیه گرفتم )) و هدیه - اگر با فرهنگ دهخدا هم معنایش کنیم - چیزی ست که هدیه گیرنده بابت آن پولی به هدیه دهنده نمی دهد. اگر این اشتباه از طرف خواننده بوده میتواند آن را در یادداشتی تصحیح و خیال ما را راحت کند که: آقای بمانی در واگذاری ترانه غیر حرفه ای رفتار نکرده و به ترانهایش و آبروی ترانه سرایی چوب حراج نزده.

 

گرچه به دلیل پیشینه همکاری رایگان که با خانم هلن داشته اند ؛ مجبورند از ایشان هم بخواهند بیانیه ای صادر بفرمایند و همین روش را درباره خواننده دیگری که این روزها در حال همکاری با اویند و قرار است آلبوم ایشان هم از نوع مفت تولید شود؛ هم پیاده کنند و از این به بعد استشهاد نامه ای را به هر آلبومی که از کارهایشان منتشر می شود سنجاق کنند تا ما جماعت دیر باور؛ باورمان شود که این همکاری ها به خاطر ترانهای شاهکارشان انجام شده اند؛ نه مفت بودن ترانه هایی که ترانه سرایان نسل های گذشته در آن سبک هنرنمایی کرده اند.

 

چیزی که ایشان با قیافه گرفتن سعی در پنهان کردنش دارند چون باورشان شده در ترانه عاشقانه لحن و سبک و نگاه نو دارند و ندارند.به شهادت ترانه های متاخرشان ندارند.

 

ایشان تحت تاثیر ترانه سرایان و شاعران دیگرند و تاثیر گرفتن چیز بدی نیست.مخصوصا برای ترانه نویسی که چند سال بیشتر از شروع کارش نمیگذرد.تاثیر اگر به اثری دیگرگون با اثر تاثیر گذار بینجامد خوب هم هست. نمونه اش ترانه (( تصور کن )) من که با الهام از از ترانه جان لنون نوشته شده؛ اما فقط در حد ترکیب تصور کن و موضوع ترانه که از جهانی آرمانی صحبت می کندباقی مانده.

 

در ترانه های سال های نخست من هم تاثیر گرفتنم از تمام شاعران پیش از خود مشخص است و آن کارها را آزمون و خطا به حساب می آورم و نقد تاثیر گذیری ( نه سرقت ادبی ) را به آن ها وارد می دانم .اما آقای بمانی خود را قطب ترانه و بی تاثیرپذیری ی می دانند که چنین نیست و با این که شپش جویی آثار دیگران را خوش ندارم اما برای آن که به رسم آپاراتچی ها ؛ کمی از باد استاد کم کنم ؛ چند نمونه را از ترانه های آلبوم می آورم:

۱- شب از جایی شروع می شه که تو چشمات و می بندی . ( بمانی )

 

شب چشمان بسته ماست وقتی به تاریکی درونمان می نگریم. ( بیژن جلالی ) نگاه کنید به فیلم (( پری )) ساخته داریوش مهرجویی که از این شعر در آن استفاده شده است.

۲- اینجا چراغی روشنه. ( بمانی )

این جا چراغی روشن است . ( فیلمی از رضا میر کریمی ساخت ۱۳۸۱ )

۳- آغوشتو تن میکنم. ( بمانی )

آغوشتو تنم کن . ( یغما گلرویی / ترانه پل شکسته /رقص در سلول انفرادی / صفحه ۱۳۹/۱۳۸۴ )

۴- با تو زنده بودم ؛ اما با تو زنده گی نکردم. ( بمانی )

با تو زنده می شه بود؛ زنده گی نمی شه کرد. ( ایرج جنتی عطایی / ترانه می شه ؛ نمی شه/ مرا به خانه ام ببر/ صفحه ۲۸۲/۱۳۸۴)

۵- دنیای این روزای من همقد تنه پوشم شده. (بمانی )

دنیا تو پیرهن منه. ( یغما گلرویی/ترانه ده درجه زیر شب /بی سرزمین تر از باد/صفحه۵۶/۱۳۸۲ )

۶- تو با این جاده هم دستی. ( بمانی )

تو و جاده همدستید. ( کتابی از کیوان مهرگان /نشر پایان/۱۳۸۸)

۷- زندان بی دیوار. ( بمانی )

زندان بی دیوار ( یغما گلرویی /ترانه شبنم بیداری/بی سرزمین تر از باد/صفحه ۱۵۰/۱۳۸۲)

۸- شب نقطه چین می شه. ( بمانی )

شب نقطه چین شود. ( یغما گلرویی / ترانه مستانه /رقص در سلول انفرادی /صفحه ۹۸/۱۳۸۴)

 

این موارد را با ذکر منبع آوردم تا به ایشان یاد آوری کنم هنوز از زیر سایه تعابیر من و دیگران بیرون نیامده که این چنین خود را مرکز جهان می داند. از غلط ها و ایرادات معنایی ترانه هایشان چند نمونه می آورم :

(( اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه )) که حشو است و کسی نمی تواند حس و احساس را توامان بکند.!

 

(( هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه )) که غلط است چون غالبا آدمی از فکر چیزی با چیزی صحبت نمی کند؛ بلکه از ترس چیزی ممکن است با خودش ؛ یا کوه صحبت کند . یا مثلا آواز بخواند.

 

(( به ماه بوسه می زنم ؛ به کوه تکیه می کنم / به من نگاه کن ببین ؛ به عشق تو چه می کنم)) که بی معنیست . چون در فرهنگمان تکیه به کوه زدن کار سختی نیست که راوی منتش را سر معشوق خود بگذارد . انگار به کسی بگویی من از غصه نبودن تو ؛ هر روز چلو کباب می خورم...

 

اما بیشترینه این خطاها در در ترانه (( قیصر )) که ایشان در جوابیه شان نوشته بودند (( چرا در یادداشتم چیزی از این شاهکار ننوشته ام )) آمده اند.اول که ایده ترانه ( آوردن شخصیت آن فیلم ها به امروز ) تکراری ست و سال ها قبل شاهکار بینش پژوه در ترانه (( داش آکل )) که توسط خشایار اعتمادی اجرا شده آن را آورده بود : ( قیصر اون روزا به خون خواهی فرمون میومد ؛ خود فرمون شده آبمنگلی امروز داش آکل...)

 

اما در ترانه ایشان غلط ها از سطر نخست و بازی با عبارت (( گوزن ها )) آغاز می شود که نام فیلم آقای کیمیایی ست و اشاره به این حکایت دارد که گوزن ها در جنگل مجبورند سر به زیر باشند چون اگر سر بلند کنند شاخشان میان شاخه های درختان گیر می کند و به همان حالت می مانند تا از گرسنگی می میرند . اما ترانه سرا اوضاع امروز جنگل را این گونه تعریف می کند (( این روزا گوزنو سر نمیبرن/می شکنن شاخشو می فرستن تو باغ )) موضوع این است که آن روزها هم گوزن را سر نمی بریدند و تازه این که خیلی خوب است ! پنداری گروهی طرفدار محیط زیست برای سربلندی نسل گوزن های جنگل شاخشان را می برند و رها می کنند!

 

یا عبارت (( نمی دونم اگه برگردیم عقب ...)) که دوبار تکرار می شود و به شهادت باقی ترانه ؛ ترانه نویس می خواسته بگوید اگر شخصیت های آن فیلم ها به امروز بیایند . چون اگر عقب برگردیم اتفاقات به همان صورت رخ داده اند و توفیری در ماجرا نمی کند . به این میگویند ضعف تالیف و از غلط های متداول در کار ترانه سرایان تازه کار است.

 

یا عبارت (( رستم )) که اشتباها جای (( کاکا رستم )) شخصیت منفی (( داش آکل )) آمده ؛ چون ما شخصیت اسطوره ایی مثبتی به نام (( رستم )) داریم و هیچ دخلی به کاکا رستم ندارد. پنداری جای (( آقا محمد خان قاجار Smileys68) بنویسی (( آقا محمد )) و انتظار داشته باشی مخاطب منظورت را بفهمد.

 

همچنان معتقدم ترانه های این آلبوم ( دنیای این روزای من ) از مدار من و تو بیرون نیامده اند. آقای بمانی یا منظورم را از این عبارت نفهمیده و یا می خواهد کل صورت مسئله را خط بزند تا رفوزه نشود . معلوم است که بدون من و تو ترانه عاشقانه معنا پیدا نمیکند . منظورم این بود که ایشان در ترانه هایش از زاویه ای تازه به رابطه نگاه نکرده . مولف را از فضای روایت بیرون نبرده . دیتیل ها را ندیده . کاری که مثلا مونا برزویی در بعضی ترانه هایش انجام داده ؛ یا بسیاری از ترانه سراهای تازه نفس دیگر .

 

گفته اند نوشته ام ترانه (( شطرنج )) نوشته ایشان است تا برایشان دردسر ایجاد کنم! واقعا نمی دانستم که این قهرمان حق و حقیقت که همه را به پرهیز از دروغ دعوت می کنند تا این حد ترسو و دروغگو هستند و پای چیزی که نوشته اند نمی ایستند . آن ترانه را مثال زدم چون ترانه اجتماعی دندان گیری از ایشان اجرا نشده که بشود مثالش زد. تازه آن ترانه سراسر تمثیل چه دردسری می تواند برای کسی که به لطف حامیانش ؛ همچنان مشغول همکاری با صدا و سیماست و صدا و ترانهایش از آنجا پخش می شوند ایجاد کند ؟ و چرا وقتی آن ترانه را در انجمن دکلمه فرمودند و حظ کف زدنش را بردند خطری نداشت؟ خود من نامم را از روی ترانه های بودار تر از این مثل : (( خون بها )) ، (( سرود سپیده )) ، (( علی کوچولو )) ، (( جنگل بدون ریشه )) بر نداشته ام اما ایشان می خواهند به شکل سینه خیز شتر سواری بفرمایند و ممکن نیست . می خواهند هم چه گوارا باشند ؛ هم ژردانف و این یعنی دروغ . همان دروغی که فضای فرهنگمان را گرفته و خودشان از آن نالیده اند و جالب این که از نگاه جناب پینوکیو، من دروغگو هستم!!!

 

استاد لابد با اینترنت سر و کار و داخل باغ تشریف ندارند و گرنه می دانستند که در همان سال ها جواب آقای قنبری را در قالب یاداشتی با عنوان (( زمان بهترین داور است )) داده و از خود و صنف خود دفاع کرده ام . جدیدا هم وکالت آقای جنتی عطایی را به عهده گرفته اند که به دروغ ، از ایشان مرا متهم به پامال کردن حق تالیف شناخت نامه شان می کنند که پَرت است و جواب دادن به آن تایید ژوکری ست که می خواهد نقشی بین کارت ها داشته باشد .

 

گفته اند از سیاوش قمیشی بابت اجرای ترانهایم چیزی نگرفته ام و این هم دروغ دیگری ست و خرج اثباتش یک تماس ( البته با کارت ) با فرنگ است که جناب بمانی در آن تبحر دارند. اگر ایشان خواننده ای ( اینوری یا آنوری ) پیدا کنند که من ترانه ای را مجانی به او واگذار کرده باشم می توانند از من دَه کارت تلفن راه دور جایزه بگیرند و از آن ها برای قالب کردن باقی ترانهاشان استفاده کنند!

 

من را از قماش خود نبینید! آقای بمانی ! من مثل شما عقده اجرا ندارم و خلوت گزینی این روز ها خود خواسته است. سری به سایتم بزنید تا ببینید همچنان مشغول نوشتنم اما اجرا برایم بی اهمیت شده . حالم بهم می خورد از تماشای ترانه نویسانی که برای ارتباط با خوانندگان پرپر می زنند. به عمد فاصله ام را حفظ کرده ام از این چرخه تهوع آور که ترانه را در حد یک کالای رایگان نزول داده . این باتلاق لجن بسته با تمام جبروتش ارزونی شما ! بفرمایید قهرمان شیرجه شوید ! من بلد نیستم مثل شما باشم ! نمی توانم اسمم را به خواست دیگران عوض کنم. یک روز بهزاد بمانی باشم... یک روز روزبه زاده و یک روز امیر شجره. نمیتوانم یک شب خواب نما شوم و با خوانندگان تماس بگیرم و بگویم ترانه های اجتماعی مرا از آلبوم هاشان بیرون بیاورند. نمی توانم از کسی خط بگیرم که چه بکنم و چه نکنم ! من با دوستان شما دوست نیستم . اصلا دوستان این شکلی ندارم . رکود را به جان می خرم وقتی ماندن در صحنه به خود فروشی پهلو بزند. هرگز رایگان نبوده ام و برای حرف هایم سند دارم و کپی قرار دادهای شرکت کلتکس بابت استفاده از ترانه هایم در دو آلبوم (( نقاب )) (( بی سرزمین تر از باد Smileys68) را همراه همین یادداشت به دفتر مجله نسیم می فرستم.

 

یاد بگیرید قبل از باز کردن دهان و دروغ بستن به دیگران کمی فکر کنید . چهار سال خود را ملیجک خواننده ای نکرده ام تا بتوانم آلبومی با او کار کنم . می خواسته ام ترانه هایم به صورت اثری نوشتاری قابل ارائه باشند و در این کار موفق بوده ام . این را به چاپ چندم رسیدن کتاب هایم شهادت می دهد . طوری از کتاب هایم نوشته بودید که پیداست خاری به چشمتان شده اند. همان هایی که سال ها قبل تعدادی شان را برای امضا گرفتن از من آورده بودید . یادتان که نرفته؟ شما که خود را به رسم اهالی زور خانه پیشکسوت پرست می دانید با کسی که پیش تر از خودتان به کار ترانه پرداخته چگونه رفتار کردید ، آن هم به خاطر اظهار نظر در باب ترانه هاتان؟ بهتر از نسخه مرحمتی را برای خود بپیچید و به اطراف نگاه کنید ! این ژست گرفتن ها برای مدت کوتاهی مخاطب را گول می زند . دور از دسترس بودن آدم متوسط را به غول بدل نمی کند. نام قلابی ، آدم قلابی به دنبال می آورد . من ده سال پیش اتفاقی که امروز به آن رسیده اید را تجربه کرده ام آن هم نه با خیرات کردن ترانه هایم . کل ماجرا چیزی نیست که باد به غبغبتان بیندازید . نمی توانید با هوچی گری شیوه غیر حرفه ای و تاسف آور همکاریتان را پنهان کنید. همان طور که نوشتید همه به خاطر خواهند داشت هر دو ما از کجا آمدیم و بعد ها از شما به عنوان (( ترانه سرای رایگان )) یاد خواهد شد. افتخار می کنم که ادبیاتم از نوع ادبیات مزدورانه جنالعالی و به رسم مجری های رسانه ای که ملی می نامیدش نیست . می توانیم این بازی را تا ابد ادامه بدهیم . می توانید برای تلافی کتاب های مرا به جستجوی تعابیر دیگران زیر و رو کنید. آنچنان که در همین یادداشت نوشتم دست خالی بر نمی گردید اما پیدا کردن همان تاثیر ها هم برایتان تف سر بالاست چون من تاثیرم را بر شما در مثال هایم آوردم و بدا به حال کسی که از یک تاثیر گیرنده ، تاثیر گرفته باشد . کمی بزرگ شوید ! کمی کتاب بخوانید ! می شود قهرمان قصه شد . هم به کسوت رابین هود ، هم در مقام دن کیشوت ! نگاهی به آیینه بیندازید تا ببینید به کدامیک شباهت دارید!



جوابیه روزبه بمانی به بیانیه دوم یغما گلروئی

آقای گلرویی، درست می‌گویید ما از قماش هم نیستیم

آقای گلرویی مرا بابت همان پاسخی هم که به شما دادم ببخشید.

همکلامی با شما از همان ابتدا اشتباهی بود که من نباید مرتکب می‌شدم.دروغ دروغ می‌آورد، اما انصافا‌ حساب اینهمه از خود بی‌خود شدن و ناسزا را نکرده بودم.

به باور یک جمله از یادداشت آخرتان در شماره‌ پیشین همین ماهنامه دیگر پاسخی به شما نخواهم داد.

شما درست می‌گویید، ما از قماش هم نیستیم.

من نمی‌توانم آنگونه که شما دوست دارید به شما ناسزا بگویم، نمی‌توانم برای دیده شدن دست به هر کاری بزنم، من نمی‌توانم آدم‌فروشی کنم. این کار از خود‌گذشتگی زیادی می‌خواهد، به شما تبریک می‌گویم چرا که تا امروز هیچ کسی از اهالی صنف ما در یک مجله رسمی تا این حد از خودگذشتگی نشان نداده بود.

پایبندی به حداقل اخلاق در یک مجادله رسانه‌ای و رعایت حداقل آیین دشمنی کردن انتظار زیادی بود که من از شما داشتم. حقیقتا فکر نمی‌کردم شما تا این حد چیزی برای باختن نداشته باشید.

برای شناخت شخصیت هر دوی ما همان نوشته آخر شما کافیست، شما به جای هر دوی ما نوشتید. اتفاقا هدف من از پاسخ به شما همین بود، اینکه بگویم با یک استناد دروغ نباید کار و شخصیت کسی را زیر سوال برد، که واقعا در شما اثر کرده چرا که در یادداشت اخیرتان دیگر بدون هیچ سند و مدرکی می‌گویید کارهای گذشته و حتی آیند‌ه من هم رایگان است. عجب! گویا شما آینده هر کسی را که پاسخ تهمتتان را بدهد پیش‌بینی می‌کنید! لا‌اقل صبر می‌کردید آلبوم بعدی من منتشر شود، بعد آنقدر فرصت داشتید برای عواملش مصاحبه‌ای بسازید و آن را با فرهنگ دهخدا تطبیق دهید و از آبروی این صنف در جهت تخریب دیگران استفاده کنید. البته صبور بودن سخت است.

قضاوت در مورد هر آنچه گفتید را به اهالی ترانه می‌سپارم، امیدوارم این جماعت از باب خطری که تهدیدشان می‌کند، هیچگاه یادداشت آخر شما را در این مجله از یاد نبرند.

شما بنده را که دوست خطابم می‌کردید و از دید شما در نوشته اولتان تاثیر‌گذارترین ترانه‌سرای دهه اخیر بودم در فاصله دو یادداشت فقط و فقط به خاطر این که در مقابل تهمت شما از خودم دفاع کردم خود‌شیفته، معمولی و… لقب می‌دهید، پس وای به حال دیگران.

هنوز به یاد دارم روزی را که به اصرار زیاد به جلسه رونمایی از چاپ دوم کتابتان به خبرگزاری مهر دعوتم کردید و در پایان به رسم یادبود جلدی از آن را امضا کردید و به من و جلدی را به دوست دیگرمان سعید کریمی هدیه کردید، و مسلما معنای هدیه را هم می‌دانید، و امروز می‌نویسید: یادتان هست کتاب‌های مرا برای امضا می‌آوردید؟!! به راستی وجدان چقدر چیز خوبی است. بیچاره آنهایی که واقعا روزی از شما امضا‌یی گرفته‌اند!

برای شما که به قول خودتان نه عقده اجرای کارتان را دارید، نه عقده دیده شدن؛ وارونه کردن مساله‌ای به مراتب کوچک‌تر از اینها مثل هدیه دادن یک کتاب به یک دوست چه معنی می‌تواند داشته باشد؟

به این سوال من در خلوت خودتان پاسخ دهید، انصافا دلیل این‌ همه تهمت و بی‌ادبی، صیانت از آبروی ادبیات شفاهی ما بود؟! یا اینکه با هر بهانه‌ای ثابت کنید یک نفر دستمزدش را بابت یک آلبوم نگرفته؟ آنهم در میان اهالی صنفی که به اذعان خودشان تاثیرگذارترین ترانه‌هایشان را عمدتا رایگان در اختیار خوانندگان حتی درجه چندمی قرار می‌دهند. دست‌مریزاد، انصافا آبروی ترانه‌ و ترانه‌سرایی را خریدید.

به شما اطمینان می‌دهم در ادامه این بحث دیگر از من پاسخی نخواهید گرفت، می‌توانید با خیال راحت تا هر کجا که می‌خواهید به این بازی ادامه دهید، هر‌چند فکر نمی‌کنم بیشتر از آنچه کردید چیزی برای از خود‌گذشتگی باقی مانده باشد.

برای شما آرزوی توفیق و سلامتی می‌کنم.




جوابیه یغما گلروئی  به بیانیه دوم روزبه بمانی

اول شما، دوم خدا! آقای بمانی!

جناب آقای روزبه بمانی، یا بهزاد بمانی، یا امیر شجره و یا هر اسمی که این روزها دارید!

این‌جانب یغماگلرویی بدین‌وسیله از محضر جنابعالی بابت تمام حقایقی که به شما نسبت دادم طلب عفو و بخشش می‌کنم. من واقعن نمی‌دانستم شما تا این حد با دوستانتان دوستید. نمی‌دانستم ماجرای همکاری رایگانتان با خوانندگان غربت‌نشین بخشی از یک پروژه‌ی بزرگِ پشتِ پرده است که دوستانتان آن را اداره می‌کنند. همان دوستانی که چند سال قبل همین پیشنهاد را به من دادند و نپذیرفتم چون بلد نیستم رعیتِ دار و دسته‌ای باشم اما شما بلد بودید. شما واقعن در این کسب، حرفه‌ای هستید و آن‌قدر دوستانتان دوستتتان دارند که به سراغ من بیایند و بگویند از باز کردن این موضوع در مطبوعات دست بردارم و اگر برندارم به جایی می‌فرستندم که عرب نِی انداخت. باور کنید من نمی‌خواهم به جایی بروم که عرب نِی انداخت. این یادداشت هم واپسین یادداشتم در این زمینه خواهد بود چون شما گفتید دیگر پاسخی نخواهید داد و صد البته همه می‌دانیم این مظلوم‌نمایی هم از جواب نداشتنتان درباره‌ی تمام آن موارد غلط و تاثیرپذیری و غیره آب می‌خورد ولی من در همین یادداشت آخرهم سعی می‌کنم چیزهایی که می‌خواستم بنویسم را ننویسم چون از دوستانتان که دشمن منند می‌ترسم.

قصد داشتم در جواب یادداشت متاخرتان ازتان بپرسم که من کجای نوشته‌ام شما را تاثیرگذارترین ترانه‌سرای دهه‌ی اخیر دانسته‌ بودم؟ به شخصه چنین جمله‌ای را در آن یادداشت خود ـ که خوشبختانه در همین نشریه منتشر شده و باید احتمالن هنوز در دکه‌ها هم موجود باشد - ندیدم! در یادداشتم درباره ‌جناب‌عالی نوشته‌ بودم «می‌تواند به یکی از معتبرترین چهره‌های این دهه بدل شود» و «می‌تواند» و «بدل شود» در این جمله خبر از اتفاقی می‌دهد که هنوز نیفتاده و قطعیتی در افتادنش نیست. شاید اگر کمتر مفت کار کند و ناخنک به آثار این و آن بزند این اتفاق خجسته رخ بدهد.

می‌خواستم از دروغ بودن اصرار زیاد من از شما بابت حضور در جلسه رونمایی کتابم و امضا دادن ـ که اصلن ماجرای امضا گرفتن مربوط به سه سال قبل از روز رونمایی کتاب بود ـ بنویسم اما دیدم آن دروغ‌ها هم دیگر تعجبم را برنمی‌انگیزد چون به دروغ‌های شما هم مانند دروغ‌های آن جنابی که چشم‌هایی شبیه شما دارند عادت کرده‌‌‌ام. می‌خواستم بنویسم از مفت بودن آلبوم بعدی شما از آن‌جا باخبر شدم که خواننده همان آلبوم در گفتگوی چند ماه پیشش با من گفت «من که به این بچه مچه‌ها پول نمی‌دم» و منظور از «بچه مچه» در جمله‌ی ایشان شما بودید. (نشان به آن نشان که خواننده به شما گفته مبلغ هنگفتی در سرزمین شیطان بزرگ بدهکار است و پولی بابت تهیه آلبوم ندارد!) می‌خواستم بنویسم متاسفم از این‌که خواننده‌گان با لحنی اینچنین از شما یاد می‌کنند اما دلیلش همان فرهنگ مفت بودن ترانه که رواجش داده‌اید و لرز خربزه خوردن است. می‌خواستم تمام این‌ها را بنویسم اما دوستانتان مرا ترساندند. من زندگی‌ام را دوست دارم. می‌خواهم برگردم و در آن سرزمین زندگی کنم پس شما از این به بعد بزرگترین ترانه‌سرای نه تنها این دهه، که این قرنید. شما آن‌قدر بزرگید که امثال من هرگز به گردتان هم نخواهیم رسید. من اگر ترانه‌ام روی تیتراژ آن برنامه‌ و با آن تصاویر پخش می‌شد رگم را می‌زدم اما شما – به دلیل بزرگیتان ـ می‌توانید بعد از آن، باز هم زنده بمانید و سینه سپر کنید و از ترانه‌ی معترض سخن بگویید. من هرگز به خواننده‌ای اجازه ندادم مرا برده‌ی خود کند، به خاطر احترام به حرفه‌ام همیشه حد خود و خواننده را نگه داشتم، نگذاشتم کسی مرا بچه خطاب کند، عار داشتم از خیاط امپراتور و آویزان شدن به این و آن آوازخوان اما شما در بندبازی استادید. در تاریخ ترانه‌ی نوین ترانه‌سرایان زیادی مجبور شدند در مقطعی چیزی خلاف آن چه دوست می‌داشتند بنویسند. برای هراس از تنبیه، برای رهایی دوستی از بند، یا به هر دلیل دیگر اما ترانه‌سرای به نعل و میخ زن، ترانه‌سرای تن داده به پروژه‌ای که می‌تواند آینده‌ی این حرفه را مورد تهدید قرار دهد، ترانه‌سرای دونبش دولتی، مردمی هرگز در تاریخ ترانه‌ی ما وجود نداشت و شما می‌توانید این افتخار را صاحب شوید. شما خیلی بزرگید. اصلن اول شما، دوم خدا! آقای بمانی!

در یادداشتتان به ترانه‌سرایان مفت‌نویس دیگر استناد کرده بودید و همین نشان می‌دهد که به رایگان کار کردن خود معترفید. می‌توانید با اهالی آن صنفی که در یادداشتتان فرمودید تاثیرگذارترین ترانه‌هاشان را عمدتن رایگان در اختیار خوانندگان دست چندمی قرار می‌دهند (!!!) یک سندیکا تشکیل دهید. بدون شک شما مناسب‌ترین فرد برای ریاست این سندیکا هستید. اسمش را هم پیشنهاد می‌کنم بگذارید: سندیکای ترانه‌سرایان رایگان ایران و جهان. دوستانتان بدون شک برای راه‌اندازی آن به شما وام خواهند داد. شاید این آغاز فصل جدیدی در ترانه‌ی نوین باشد. فصلی که در آن هنر ترانه‌سرایی، شغل نسوان خیابان جمشید سابق را یادآوری کند. پس من و امثال من باید دنبال حرفه‌ی تازه‌ای باشیم. قرار نبود ترانه‌سرایی دویدن به دنبال هوس‌های خواننده‌ها باشد. قرار نبود شب و روزمان را پای فکس و ایمیل فرستادن و همکاری مجانی با این و آن خواننده بگذرد. ما قرار بود صدای مردم خود باشیم و حرف آن‌ها را در دهان خوانندگان بگذاریم. مجال اجرایش اگر نبود کتاب، اگر نبود مطبوعات، اگر نبود اینترنت. قرار نبود با استفاده از سادگی خواننده به دیگران این باور غلط را بباورانیم که سکوت هم یک سنگر است حتا آخرینِ آن و شکنجه اشتباه نیست. قرار نبود ما نقش سوپاپ سرِ دیگ زودپز را بازی کنیم اما شما توانستید یک تنه از عهده‌ی تمام این کارها بربیایید، پس بدون شک بزرگترین چهره‌ی تمام دهه‌های پیش رویید و بعید هم نیست که به زودی در شبکه‌ای که برایش ترانه می‌نویسید و در برنامه‌ی «چهره‌های ماندگار» 

نظرات 2 + ارسال نظر
yalda جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:19

پس فامیلیه روزبه بمانیه!

nakheir hamoon irandooste

yalda جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 18:41

واااااااااااااااااااااای...پس فامیلیشم میدونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واااااااااااااااااااااااااااااااااااای!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد